این دنیا نفرین شدس و درگیر جنگ ، ت و عشق هست و موجوداتی که وابسته قدرت ، ثروت ، عشق ، غرور یا بقیه احساساتشون  هستن و نمیخان قبول کنن که حیاتشون تصادفیه و یه روز همه چی تموم میشه و هیچ مفهمومی نمیمونه

وقتی با این دید به همه نگاه میکنم احساساتم خالی میشه

برام فرقی نداره که قصر باشم یا بیابون

اما سعی میکنم به آدما خوبی کنم تا جایی که از دستم برمیاد کمک کنم

نه بخاطر پاداش تو دنیای دیگه یا نه حس خوبش

بخاطر اینکه هرچی که داریم مال همه هست و یه سریا از زرنگی یا موقعیتی که والدینشون بهشون دادن تونستن سهم بیشتری رو بردارن

شاید فکر کنید من یه احمقم ولی .

مردم خیلی زیاد درگیر مادیات و معنویات شدن و حواسشون نیست زندگی کنن

دید من به زندگی مثل آدمیه که تازه متولد شده و زندگی رو فقط یه تصادف میدونه


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها